کد مطلب:303622 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

گریه و تبسم در یک زمان
در تمام روزهایی كه پیامبر خدا بستری بود فاطمه علیهاسلام در كنار بستر پدر نشسته و لحظه ای از وی دور نمی شد در یكی از همان روزهای پر التهاب رسول خدا (ص) به دختر خود اشاره نمود كه می خواهد با او چیزی بگوید فاطمه علیهاسلام جلو آمد و سر را نزدیك پیامبر آورد پیامبر با دخترش خیلی آهسته سخن گفت كسانی كه در اطراف بستر رسول خدا (ص) بودند از حقیقت گفتگوی آنها آگاه نشدند.

وقتی سخن پیامبر (ص) به پایان رسید زهرا علیهاسلام سخت به گریه افتاد رسول خدا (ص) بلافاصله بار دیگر با اشاره دخترش را كنار خود طلبید و این بار نیز آهسته با او سخن گفت.

امّا این بار زهراعلیهاسلام با چهره ای باز و قیافه ای با نشاط تبسم كنان سر برداشت وجود این دو حالت متضاد در یك زمان كوتاه حضار را به تعجب واداشت.

آنان از دختر پیامبر خواستند كه از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد و علت بروز این دو حالت مختلف را برای آنان روشن سازد

زهرا علیهاسلام فرمود: من راز رسول خدا (ص) را فاش نمی كنم

پس از رحلت پیامبر (ص) زهرا علیهاسلام به خاطر اصرار عایشه آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع ساخت و فرمود:

من از این بیماری بهبودی نمی یابم به همین جهت محزون شده و اشك ریختم ولی بار دیگر كه مرا پیش خود فرا خواند به من فرمود: تو نخستین كسی هستی از اهل بیت من كه به من ملحق می شوی، این خبر به من نشاط و سرور بخشید و خوشحال شد كه مدت كوتاهی نخواهد گذشت كه به بابایم ملحق می گردم [1] ببینید دنیا چقدر پست است كه دختر جوانی مثل حضرت زهرا علیهاسلام از شنیدن خبر مرگ خود خوشحال می شود.


[1] كامل ابن اثير، ج 219/2،نقل از فروغ ابديت ج 505/2.